"یادداشتی با ترس و لرز" نوشتم و پس از درنگ یک هفته ای منتشر کردم.
بازخوردهای مختلف عمومی و خصوصی داشت؛ یکی تربیت پذیر نبودن فرزندم، را مشکل شخصی دانست!
دیگری مرا به بی اطلاعی و ناموثق بودن منابع تحقیق متهم کرد!
یکی نوشته مرا برخاسته از عقده شخصی یا سیاسی خواند!
نوشتم بودم سایر یادداشتهایم بی مهابا (=بدون ترس و لرز) (بدون هیبه) بوده، یکی نوشته بود چرا این یکی را هم بی محابا (=بدون شرم و آزرم) (بدون حوبه) ننوشتی؟!
دیگری مرا به ندیدن زحمات معلمان و مربیان متهم کرد!
در این فرصت قصد ندارم به نظرات پاسخ دهم؛ و همه را به تشخیص و قضاوت خوانندگان محترم واگذار می کنم.
چه پاسخ کسانی که خود را نماینده خودخوانده آموزش و پرورش و معلمان می دانند؛ و چه کسانی از معلمان تربیتی که در خصوصی، نقدم را تحسین کردند و شواهد فراوانی به آن افزودند.
فقط در این یادداشت، تأکیدم بر آن است که به عرض خواننده محترم برسانم که بازخوردها نشان داد که ترس و لرز در انتشار یادداشت، کاملاً بجا و درست بود.
و البته تردید بنده در انتشار یادداشت، نه به خاطر عدم اطمینان از محتوای آن بود، بلکه به خاطر دو چیز بود:
یکی آن که هراس داشتم که یادداشتم به منزله نادیده گرفتن زحمات همه معلمان و مربیان تلقی شود؛
و دیگر آن که ترس داشتم که ادبیات اعتراضها به این یادداشت، به گونه ای باشد که مجبور شوم پاسخ دهم و خدای ناکرده، جایگاه یک معلم در جامعه تحقیر شود.
ترس اولی را با تأکید فراوان بر تکریم جایگاه و فعالیت معلمان در اصل یادداشت، تا حدودی جبران کردم.
و بر ترس دومی، با همه جوابهای روشنی که دارم، این گونه فائق آمدم که سکوت کنم؛ تا مبادا ضمن پاسخ، نقدی به شخصی بشود و به معلمی توهین شود.
لذا سکوت بنده در مقابل پاسخها، فقط بنا به همین ملاحظه است؛ چنین تلقی نشود که سکوت نگارنده، به منزله پذیرش اعتراضها یا نداشتن پاسخ برای تک تک بندهای اعتراضات وارده است.